پارت سی و یکم :

بی‌معطلی خودش را داخل آشپزخانه انداخت و با صحنه‌ی وحشتناک گوشه‌ی دیوار مواجه شد.
صبرا، پنجه‌های دست راستش را با دست چپ محکم چسبیده بود و بی‌جان کنج آشپزخانه افتاده بود.
خون اما بی‌رحمانه از لای انگشتانش جاری بود و روی لباسش می‌چکید.
یاسین ترسیده و محتاط از روی خرده‌های تیز کف آشپزخانه رد شد و صدایش زد:
_ خانم ستایش؟ صبرا ستایش خوبی؟ چشماتو باز کن ببینم چی کار کردی با

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 10

    عالیهههه مرسیییی❤️❤️

    ۱۱ ماه پیش
  • فرنگیس

    00

    رمان عالیه ولی من اپلیکشن ندارم

    ۱۱ ماه پیش
  • مریم السادات نیکنام | نویسنده رمان

    نصب کردنش کاری نداره. می‌تونید از کافه بازار دانلود کنید

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.